من به دانشگاه می روم، واضح است که جان. او منتظر جان بود، اما من مارک هستم! دیزی به من گفت که جان به او تخفیف دانشجویی میدهد، که شبیه جانی که من میشناختم نیست، اما دیزی توضیح داد که این تخفیف در ازای اجازه دادن به سکسی کورد او با بیدمشک صورتیاش رابطه جنسی است. من هم با خوشحالی همان معامله را پذیرفتم و به تماشای کمانچه او با خودش افتادم که برای ما جایی برای پارک ماشینم پیدا کرد. دستش را روی صندلی عقب برد و سینه های زیبا و باسن گردش را پر کرد، سپس بیدمشک خوشمزه اش را خورد. تو خروس مرا مثل فرشته مکیدی، نه، سپس آلت تناسلی مرا سوار کردی تا با کرم روی آن نشستم.