آیوی لبل از سکسیکوردی اینکه پسرخوانده اش با چشمانی سیاه به خانه می آید خوشحال نیست. او نگران اوست، زیرا اگر از خود دفاع نکند، هرگز مرد بودن را یاد نخواهد گرفت. بنابراین، او معتقد است که کمی عشق سخت لازم است. او با بالا و پایین بردن آلت تناسلی او، او را به یک مرد تبدیل می کند. او را به دیوار هل داد و خروسش را داخل بیدمشک خیسش فرو برد. او را با آلت تناسلی بزرگش آنطور که او دوست دارد پر می کند و با بی احتیاطی که نمی دانست دارد آن را تمرین می دهد. هنگامی که او به نقطه اوج نزدیک می شود، او از آیوی می خواهد که باری را درون او بیندازد. او از دستورات پیروی می کند و دقیقاً همین کار را می کند و همانطور که می کند تمام اعتماد جهان را به دست می آورد. اینجوری مردا رو از پسرا جدا میکنی