ژاکلین در کلاس با یک پسر بلوند جدید آشنا شد و نمی توانست صبر کند تا او را به اتاق خوابگاهش برگرداند. او در نوجوانی شروع به خوردن الاغ کامل او کرد. او چنان روشن بود که هر اینچ آلت تناسلی او را در گلویش فرو برد. خروسش در دهانش رشد کرد و او می توانست آن را آنجا حس کند. از او التماس کردم که آلت تناسلی بزرگ و سختش را در بیدمشک تنگ نوجوانش فرو کند. میتوانست احساس کند که او بین دیوارههای بیدمشک تنگش میلغزد. او به طور مداوم او را خاموش و روشن می کرد تا اینکه کوسی کوردی اولین ارگاسمش را تجربه کرد. او دوباره فشار میآورد و نمیتوانست جلوی خود را بگیرد زیرا بیدمشک تنگ نوجوانش آلت تناسلیاش را میکشید. او موجی از مایع منی را در داخل کوچولوی کاملا تراشیده منتشر کرد.