جوردی صبورانه منتظر است تا دوست دخترش به خانه بیاید تا آنها بتوانند شطرنج تمرین کنند. مادرش، جردن پرایس، به او میگوید که ممکن است دیرتر از حد انتظار برسد و از او میخواهد سکسیکوردی چند حرکت شطرنج را به او نشان دهد. جردن دقیقاً روح بازی نیست، اما با سینههای بزرگش حواس جوردی را پرت میکند و میداند چه کسی میداند.