امروز روز سنت پاتریک است، و رایلی استار، نوجوان بلوند، احساس شادی می کند، زیرا مدت زیادی است که خوش شانس نبوده است. حیف که هیچ جنایتکاری وجود ندارد تا آرزوی رایلی را برآورده کند تا خروسی که بیدمشک تنگش را پر کند، فقط برادر ناتنی او، بامبینو. اما وقتی رایلی یک هاردکور نگاهی اجمالی به آنچه بامبینو زیر لباس حمام خود می‌چسبد، می‌گذرد، مهمانی با دوستانش را فراموش می‌کند تا اینکه بتواند بگوید که آلت تناسلی در دستش، جلوی گونه‌اش، بین لب‌هایش چه احساسی دارد... این ایده به ذهنش خطور می‌کند. بامبینو نمی‌دانست که خواهر ناتنی‌اش چنین بدجنس خواهد بود، و با خفه کردن بیدمشک او لطفش را جبران کوس کوردی کرد. اما وقتی دوستان رایلی آمدند، او خیلی کنجکاو بود که ببیند آن آلت تناسلی در ظرف طلای او چه حسی خواهد داشت و نمی‌توانست جلوی آنها بامبینو را لعنت کند! شلخته!